به گزارش مهرک و به نقل از خبرگزاری ایبنا؛ آگاهشدن از تاریخ، مسئولیت سنگینی است که بر عهده انسانها قرار گرفته است. انسانهایی که پس از دورهای یا وقایعی به دنیا میآیند و زندگی میکنند، به دلایل مختلف موظفاند یا بهتر است که از گذشته باخبر شوند. یکی از این دلایل مسئله «دین» است و سرگذشت بزرگان دینی، که منجر به عبرتآموزی و یادگیری نکات بسیار مهمی میشود. اگر یک فرد مسلمان از نوع زندگی و سخنان و آموزههای شخصیتهای بزرگ اسلام مانند معصومین (ع) مطلع نباشد، چطور میتواند در مسیر مسلمانبودن قرار بگیرد؟ مثل این میماند کسی بگوید من فوتبالیست هستم اما چیزی از فوتبال نمیدانم و بلد هم نیستم بازی کنم یا کسی بگوید من عاشق فیزیک هستم اما یک بار هم کتابی درباره علم فیزیک نخوانده باشد.
نوجوانان امروز بهخصوص کتابخوانها ضرورت مسئله «آگاهشدن» را دریافتهاند و به این دلیل در موضوعات مختلف کتاب میخوانند. والدین دغدغهمند نیز با توجه به این ضرورت، فرزندان خود را در معرض کتاب و کتابخوانی قرار میدهند تا این آگاهی را از راه درست کسب کنند؛ اما پیشنهاد راحتتری برای نوجوانان و والدینی که نوجوان دارند در این مطلب قرار گرفته است؛ آن هم مطالعه کتابی است که از تاریخ میگوید در قالب روایتی داستانی.
کتاب «لشکر صلح» را جعفر توزندهجانی است. این اثر در عین داشتن جذابیت داستانی، مطالب تاریخی و سرگذشت زندگی امام حسن مجتبی (ع) را برای مخاطب خود روایت و بازگو میکند؛ مطالبی که بسیار بااهمیت هستند. تصویری که این کتاب از دوران زندگی امام حسن مجتبی (ع) به مخاطب ارائه میکند، نسل امروز و من و شما و نوجوانان و علاقهمندان به این مباحث را به قلب تاریخ اسلام میبرد؛ جایی که اولین فرزند امام علی (ع) حضور دارد و پس از شهادت پدر بزرگوارشان، امام علی (ع) با مسائل کوچک و بزرگ بسیاری روبهرو شده است.
در بخشی از متن کتاب میخوانیم:
در تمام مدتی که عبداللهبنجعفر صحبت میکرد، پیرزن نگاهش به ابامحمد بود؛ به چهرهاش و موهایی که به نظر میرسید زود سفید شدهاند. اما این موهای سفید، به او چهرهای مهربان و دوستداشتنی داده بود. از اینکه نتوانسته بود به این آقای مهربان و دو نفر همراهش آب خوبی بدهد، شرمنده بود.
– میدانم آب گوارایی نبود. تازه، همین آب را هم از فاصلهی دوری میآوریم.
– این گواراترین آبی بود که خوردهام.
– نوش جانتان. از آب که سیراب شدید. نوبت غذا است؛ اما نگران نباشید.
بعد سریع بلند شد و رفت. عبدالله گفت: «کجا رفت؟»
حسین گفت: «گفت میرود غذا بیاورد.»
عبدالله گفت: «او که چیزی ندارد.»
حسن گفت: «او همه چیز دارد. به خدا قسم که تا به حال، زنی به ثروتمندی او ندیده بودم.»
عبدالله گفت: «چرا؟»
پیرزن برگشته بود. طناب بز را به دست گرفته بود و گفت: «این هم غذای شما.»
حسن گفت: «برای همین کارش گفتم. او تنها داراییاش را دارد نثار میکند. چنین انسانی، از همه ثروتمندتر است.»
کتاب «لشکر صلح» را نشر مهرک در ۱۵۶ صفحه و به بهای ۲۶ هزار تومان منتشر کرده است. نسخه الکترونیک این اثر نیز در پلتفرمهای کتاب الکترونیک موجود است.
مطالب مرتبط
1403-07-09
1403-07-09
1403-07-09
1403-07-09
1403-06-17
ثبت نظر
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.