نشست نقد و بررسی کتاب « من دست چسبی» که اخیرا توسط انتشارات مهرک منتشر شده است، دوشنبه، ۱۷دی در کافه کتابنوش برگزار شد. در این نشست، اکرم ایرانشاهی، نویسنده؛ لاله جعفری، کارشناس و منتقد ادبیات کودک و نوجوان و شیما جوادی، مجری کارشناس و جمعی از علاقهمندان ادبیات کودک و نوجوان حضور داشتند.
در ابتدا نویسنده، درباره علت انتخاب عنوان «من دست چسبی» برای این اثر گفت:« چون در این داستان، مادهای کف دست کودک چسبیده است که به سبب آن وسایل به دستش میچسبد، این نام را انتخاب کردم؛ کودک این داستان باور دارد، من این کار را نمیکنم بلکه به سبب چسبی که کف دست من است این اتفاق میافتد»؛ در ادامه نیز درباره دلایل انتخاب موضوع داستان ادامه داد:« زمان کودکیام اغلب میدیدم که بچههای دیگر این کار را بسیار راحت انجام میدهند و همواره درباره علت آن کنجکاو بودم، این داستان علاوه بر لایههای فانتزی، دارای لایههای روانشناسی است؛ کودکی که درگیر این ماجراست، وسیلهای دارد که نباید به کسی نشان دهد و حتی به کسی بگوید، یعنی، انگار آن شی را دارد، اما ندارد. این دغدغه ذهنی باعث شکلگیری موضوع این داستان شد».
لاله جعفری، نویسنده و کارشناس ادبیات کودک و نوجوان صحبتهای خود را با توضیحاتی درباره عنوان این داستان شروع کرد و انتخاب آن را بسیار هوشمندانه دانست چراکه باعث ایجاد سوال در ذهن کودکان میشود و سپس به موضوع داستان پرداخت و بیان کرد:« موضوع داستان باید دغدغه کودک باشد که در داستان « من چسبی»، به خوبی رعایت شده است و کودکان در زندگی روزمرهشان با این موضوع درگیر هستند و با مطالعه این کتاب یاد میگیرند که در مواجهه با این اتفاق چه کاری باید انجام دهند»؛ همچنین او، شخصیتپردازی مناسب، ایجاد شگفتی، استفاده از زبان معیار و استفاده از جملات کوتاه و ساده را از دیگر ویژگیهای این داستان دانست.
این نویسنده یکی از مهمترین تأثیرات کتابهای داستانی برای کودکان را آموزش «تجربهگر بودن» دانست و توضیح داد: «کودک باید خودش با مشکلات روبهرو شود، وارد چالش شود و برای حل آن تلاش کند. در روند داستان نیز، شخصیت کودک باید بهتنهایی متوجه شود که چگونه با بحران مواجه شود. اگر در داستان، بزرگسالی وارد ماجرا شود و مشکل را حل کند، کودک در بزرگسالی و هنگام بروز مشکلات، همچنان انتظار خواهد داشت که بزرگترها آن را برایش حل کنند».
جعفری در ادامه به اهمیت و وظیفه ادبیات کودک پرداخت و گفت: «امروزه این باور که ذات بچه پاک است، در حال تغییر است. بهعنوان مثال، در کتاب کاربردر افسون نوشته برونو بتلهایم آمده است که کودک به همان اندازه که میل به انجام کار خیر دارد، میل به انجام کار شر نیز دارد. بنابراین داستان به کودک کمک میکند که بهجای انجام کارهای نادرست، از طریق خواندن سرگذشت قهرمان داستان با او همذاتپنداری کند و آن مسیر را تجربهشده بداند. اهمیت ادبیات نیز دقیقاً همین است: داستان با نشان دادن پیامدهای اشتباهات، کودک را از تاوان کار نادرست آگاه میکند و در عین حال انرژی او برای انجام این کارها را تخلیه میکند».
همچنین او یکی از مهمترین ویژگیهای این داستان را وجه روانشناسی آن دانست و در اینباره گفت: «در این داستان، تأثیر رفتارهای والدین بر کودکان بهخوبی به تصویر کشیده شده است. کودک با انجام کار شر، به نوعی تلاش میکند حواس خود را از درگیریهای بین والدینش پرت کند. همین موضوع در انتهای داستان، به شکل هوشمندانهای زمینهساز یک پایانبندی درخشان میشود.»
این نویسنده کودک و نوجوان همچنین معتقد است که داستان از پتانسیل بیشتری برای تقویت عنصر فانتزی برخوردار بود و نویسنده میتوانست با بهرهگیری از این ظرفیت، تخیل بیشتری در داستان ایجاد کند. او همچنین بر ضرورت استفاده از تشبیهاتی سادهتر و قابلفهمتر برای کودکان تأکید کرد.
محصول مرتبط
مطالب مرتبط
1402-08-15
ثبت نظر
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.